اقتصاددانان طبيعت گرا در فرانسه
اقتصاددانان طبيعت گرا در فرانسه
اقتصاددانان طبيعت گرا در فرانسه
نويسنده: دكتر محمدعلي همايون كاتوزيان
از اقتصاددانان قرن هيجدهم، آنان كه - جز هيوم و كانتيون - بي شك تأثير زيادي بر انديشه هاي اسميت گذاشته اند، آن گروه متفكران فرانسوي اند كه به فيزيوكراتها، يا طبيعت گران، و نظام فكري آنان به فيزيوكراسي، يا طبيعت گري، شهرت يافته است. اسميت با اغلب اينان در پاريس رفت و آمد داشته و به بحث و گفتگو مي پرداخته است. اين گروه در واقع شامل چندين تن مي شود كه مشهورترينشان فرانسور كنه (1) و تورگو هستند. كنه در واقع طبيب مخصوص لويي پانزدهم بود و تورگو در سياست دخالت داشت و در زمان لويي شانزدهم، يعني سالها پس از آنها كتاب تعمقات خود را به چاپ رسانيده بود، وزير دارايي شد. اما از بخت بد، ارتجاع امان نمي داد و تورگو كه روي هم رفته نه عنصري انقلابي، بلكه دولتخواهي اصلاح گر بود از كار معزول شد. معروف است كه در تظاهرات خياباني سال 1789 در پاريس- كه به منزله آغاز انقلاب محسوب مي شود - تظاهر كنندگان از جمله مجسمه چوبين تورگو را در خيابانها مي گرداندند. معلوم نيست چه حكمتي است كه مطابق آن اغلب وزير معزول محبوب مي شود، ولي گويا اين تعميم نيز در كار دنياي امروز صحت نداشته باشد.
عنوان طبيعت گري دو جنبه دارد: يكي اينكه اينان در فلسفه خويش به نظمي طبيعي اعتقاد داشتند كه در واقع به موازات فلسفه عقلي گري قرار داشت. و اين طبيعي گري فلسفي، كه در اسميت نيز وجود داشت، در اينان به حد كمال رسيده بود. جنبه ديگر اين است كه دقت و تأكيد بررسي اينان از كشاورزي، كه فعاليتي «طبيعي» است، عنوان طبيعت گري را موجه مي ساخت. البته اين دو جنبه با يكديگر بي ارتباط نيستند.
يكي از مهمترين كشفيات طبيعت گران، مفهوم محصول خالص (2) بود، كه در نظر ايشان تنها در فعاليتهاي كشاورزي امكان داشت. منظور، توجه به اين واقعيت است كه در هر فعاليتي - يا به خيال ايشان فقط در فعاليت كشاورزي- توليد كننده مقداري بيش از مصرف شخصي خويش كالا توليد مي كند. مثلاً در يك قطعه زمين سي نفر رعيت ممكن است به كار اشتغال داشته باشند ولي مقدار غله اي كه توليد مي کنند بيش از احتياج خوراك و حتي بيش از لوازم ديگر حداقل زندگي آنان باشد. اين اگرچه ممكن است به نظر ما بديهي و مبتذل جلوه گر شود ولي براي زمان خود كشف بزرگي بود و حوادث مهمي را از تجزيه و تحليل ارزش در برداشت. اما اين تصور كه چنين مازادي فقط در كشاورزي ممكن است، ناشي از اين بود كه طبيعت گران در واقع توجه خود را به ارزش استعمال معطوف مي داشتند و ارزش مبادله يا از خاطرشان نمي گذشت يا آن را پديده اي قشري و غيراساسي، يعني غيرطبيعي مي دانستند. باري، اسميت اين مشكل را رفع كرد و به اين طريق نشان داد كه محصول خالص در فعاليتهاي ديگر هم ممكن است، ولي خود او گرفتار اين اشتباه شد كه ارزش استعمال را يكسره در تعيين ارزش كالاها بي ربط بداند. ليكن خوشبختانه اين اشتباه به خودي خود تأثيري بر تجزيه و تحليلش نگذاشت؛ زيرا وي بطور تلويحي وجود ارزش استعمال را در كالاهايي كه به دنبال ارزش مبادله آن مي گردد، فرض مي كند. ناگفته نگذاريم كه درست بخاطر مفهوم خاص طبيعتگران از محصول خالص و انحصار آن به كشاورزي، آنچه اينان در نظر دارند محصول و مازادي قابل لمس است، نه منتزع و اجتماعي.
اين كشف مفهوم «محصول خالص» (كه به عبارت ديگر همان مازاد توليد است) سبب شد كه طبيعت گران بدعت ديگري را در اقتصاد سياسي گذارند و آن، تقسيم اجتماع به دو گروه كارگران مولد و كارگران غيرمولد است. كارگر مولد كسي بود كه مي توانست علاوه بر مايحتاج، يا در هر حال درآمد خود، مازادي قابل لمس توليد كند. در نتيجه كارگر غيرمولد كارگري بود كه توليدش مساوي با درآمد وي بود و مازد توليد در فعاليت خود بوجود نمي آورد. و چون از نظر اينان فقط كشاورزي قادر به ايجاد مازاد توليد بود، بنابراين كشاورزان، طبقه مولد و شهريان، طبقه غيرمولد اجتماع را تشكيل مي دادند. اسميت مفهوم كارگر مولد و غيرمولد را از طبيعت گران گرفت. ولي تقسيم بندي خود او از اينان پخته تر است. علاوه بر آن در بررسي مستقيم خود از آراء طبيعت گران - زيرعنوان «نظامهاي كشاورزي»- وي از اينكه اين اقتصاددانان، صنعتگران را غيرمولد مي خوانند انتقاد مي كند و اين نظر را مردود مي داند.
ستونهاي عمودي و افقي به ترتيب طبقات كشور را در نقش خريدار و فروشنده نشان مي دهد. در اين مثال فرض شده است كه جمع كل محصول ناخالص كشور برابر با 10000 تومان است. اگر به ستون افقي 2 توجه كنيد خواهيد ديد كه اين مبلغ درست برابر توليد كل رعايا، يا بخش كشاورزي است، در اين ستون، به ترتيب، مالكان رعايا 4000 تومان بابت بذر و رفع احتياجات غذايي «مي پردازند»، يا به عبارت معمول، آنان معادل 4000 تومان از محصول را براي امرار معاش و تخم پاشي نگه مي دارند؛ 4000 تومان به مالكان بهره مالكانه مي پردازند (كه قسمتي از آن را مالكان به ماليات مي دهند)، و 2000 تومان مانده را از شهريان كالاهاي ساخت شهر را خريداري مي كنند. در ستون افقي 3، مالكان 4000 تومان بهره مالكانه خود را به دو بخش كرده، بخش اول را بابت خريد مواد غذايي به رعايا مي پردازند و بخش دوم را صرف خريد كالاهاي شهري مي كنند (با فرض اينكه ماليات وجود ندارد). در ستون افقي 4، شهريان 4000 تومان مواد غذايي و مواد خام از رعايا خريداري مي كنند. به اين ترتيب مازاد ناخالص توليد، يعني تفاوت بين نيازمنديهاي رعايا از كالاي خود و توليد كل آنان 6000 تومان است كه از اين، 4000 تومان را به ارباب بهره مالكانه مي دهند و 2000 تومان را خرج كالاهاي شهري مي كنند. درآمد شهريان برابر با 2000 تومان پرداخت رعايا و 2000 تومان پرداخت مالكان است (ستون عمودي 4)، كه همه آن را خرج خريد مواد غذايي و مواد خام مي كنند (ستون افقي 3). درآمد مالكان منحصر به 4000 تومان بهره مالكانه است. (ستون عمودي 3)، كه نيمي از آن را خرج اغذيه و مابقي را خرج كالاهاي شهري مي كنند (ستون افقي 3) به اين ترتيب، مصرف رعايا برابر با 6000 تومان (4000 تومان كالاي كشاورزي و 2000 تومان كالاي شهري)، و مازاد خالص توليد برابر با چهارهزار تومان است كه به بهره مالكانه مي رود. شهريان برابر با 4000 تومان كالاي شهري توليد مي كنند كه درآمد حاصل از آن را براي كالاهاي كشاورزي خرج مي نمايند. در نتيجه آنان چيزي اضافه بر مصرف خود توليد نمي كنند و به اين معني غيرمولدند. اما جالب اين است كه اگر شهريان چيزي اضافه بر درآمد خود توليد نمي كنند، مالكان اصلاً هيچ چيز توليد نمي كنند و بنابراين به تمام معني غيرمولدند. بعيد است كه كنه مي خواسته به چنين نتيجه خطرناكي برسد، ولي اين حاصل منطقي تجزيه و تحليل اوست. گفتن ندارد كه جدول خيالي بالا مستقماً از كنه گرفته نشده، و فقط مثالي است كه نگارنده براي روشن كردن جدول اقتصادي كنه آورده است، اما ماهيت تجزيه و تحليل خود او نيز جز اين نيست.
اين تقسيم بندي اجتماعي و اقتصادي و نشان دادن رابطه بخشها و طبقات گوناگون، خود كاري مهم بود كه دست كم در تجزيه و تحليلهاي بعدي ماركس بكار گرفته شد؛ و همين تجزيه و تحليلهاي بعدي نيز مبناي بررسيهاي داده - ستانده امروزي را تشكيل مي دهد. اما آن چه بويژه در آن روز تأثير فوري گذاشت اين بود كه اگر اقتصاد ملي به اين شكل قابل تجزيه باشد، پيداست كه دخالت زياد در اقتصاد و وضع مقررات و مالياتهاي گوناگون، از آن قبيل كه از زمان كلبر چون طنابي بويژه بر گردن فعاليتهاي صنعتي و شهري پيچيده بود، بي حاصل بنظر مي رسد: تنها مازاد اقتصادي در كشاورزي توليد مي شود، و فقط از اين مازاد است كه مي توان ماليات گرفت، جايي كه مازادي توليد نمي كند، چيزي اضافه ندارد كه به ماليات بپردازد! اين، بنظر طبيعت گران، حكم طبيعت بود كه نشان مي داد هر نوع دخالتي، جز وضع ماليات ارضي، هيچ وقت درآمد دولت را بيشتر از آن كه از اين طريق ممكن است نمي كند. بنابراين، طبيعت گران بانگ برداشتند كه: رهايش كنيد و به حال خودش بگذاريد. اين همان شعار معروف است كه در قرن نوزدهم ايدئولوژي اقتصادي انگلستان را بوجود مي آورد، بي جهت نيست كه با آنكه اسميت با تعريف طبيعت گران از كارگر مولد و كارگر غير مولد موافق نيست، در ثروت ملل از آنان قدرداني مي كند و آنان را مشعلداران آزادي قلمداد مي سازد.
پي بردن به اين که دو نفر در مكالماتشان تا چه اندازه بر هم تأثير گذاشتند، و كداميك در مسئله خاصي مديون ديگري است، تقريباً محال است. مثلاً تجزيه و تحليل اسميت از پس انداز و گردآوري سرمايه به تجزيه و تحليل تورگو خيلي شباهت دارد، اما بعيد نيست كه تورگو در مكالماتش، در همين زمين از اسميت چيزي آموخته باشد. باري ما اين مسئله بخصوص را از نظر ديگري در بررسي خود از ثروت ملل دوباره عنوان خواهيم كرد.
تاريخ انديشه هاي اقتصادي در قرن هيجدهم به آنچه ما در اين مختصر آورده ايم محدود نيست. ليكن انديشه هايي كه بيش از همه بر اسميت تأثير گذاشته اند همين هاست، و نويسندگان ديگر، حتي اگر اسميت آثارشان را خوانده باشد، آنقدر پيشرفته و مبتكر نبودند كه چيزي بر معلومات او اضافه كنند. از اين جمله، اقتصاددان انگليسي (در اصل، اسكاتلندي)، سرجيمز استوارت است كه كتابش - اصول اقتصاد سياسي- فقط ده سال پيش از ثروت ملل انتشار يافت. اما رد پاي تجارتگري هنوز در اين كتاب ديده مي شود. جالب اين كه گويا نخستين بار بود كه اصطلاح «اقتصاد سياسي» (3)، به منزله علمي مجزا، در عنوان كتابي در اين زمينه در زبان انگليسي، بكار مي رفت.
عنوان طبيعت گري دو جنبه دارد: يكي اينكه اينان در فلسفه خويش به نظمي طبيعي اعتقاد داشتند كه در واقع به موازات فلسفه عقلي گري قرار داشت. و اين طبيعي گري فلسفي، كه در اسميت نيز وجود داشت، در اينان به حد كمال رسيده بود. جنبه ديگر اين است كه دقت و تأكيد بررسي اينان از كشاورزي، كه فعاليتي «طبيعي» است، عنوان طبيعت گري را موجه مي ساخت. البته اين دو جنبه با يكديگر بي ارتباط نيستند.
يكي از مهمترين كشفيات طبيعت گران، مفهوم محصول خالص (2) بود، كه در نظر ايشان تنها در فعاليتهاي كشاورزي امكان داشت. منظور، توجه به اين واقعيت است كه در هر فعاليتي - يا به خيال ايشان فقط در فعاليت كشاورزي- توليد كننده مقداري بيش از مصرف شخصي خويش كالا توليد مي كند. مثلاً در يك قطعه زمين سي نفر رعيت ممكن است به كار اشتغال داشته باشند ولي مقدار غله اي كه توليد مي کنند بيش از احتياج خوراك و حتي بيش از لوازم ديگر حداقل زندگي آنان باشد. اين اگرچه ممكن است به نظر ما بديهي و مبتذل جلوه گر شود ولي براي زمان خود كشف بزرگي بود و حوادث مهمي را از تجزيه و تحليل ارزش در برداشت. اما اين تصور كه چنين مازادي فقط در كشاورزي ممكن است، ناشي از اين بود كه طبيعت گران در واقع توجه خود را به ارزش استعمال معطوف مي داشتند و ارزش مبادله يا از خاطرشان نمي گذشت يا آن را پديده اي قشري و غيراساسي، يعني غيرطبيعي مي دانستند. باري، اسميت اين مشكل را رفع كرد و به اين طريق نشان داد كه محصول خالص در فعاليتهاي ديگر هم ممكن است، ولي خود او گرفتار اين اشتباه شد كه ارزش استعمال را يكسره در تعيين ارزش كالاها بي ربط بداند. ليكن خوشبختانه اين اشتباه به خودي خود تأثيري بر تجزيه و تحليلش نگذاشت؛ زيرا وي بطور تلويحي وجود ارزش استعمال را در كالاهايي كه به دنبال ارزش مبادله آن مي گردد، فرض مي كند. ناگفته نگذاريم كه درست بخاطر مفهوم خاص طبيعتگران از محصول خالص و انحصار آن به كشاورزي، آنچه اينان در نظر دارند محصول و مازادي قابل لمس است، نه منتزع و اجتماعي.
اين كشف مفهوم «محصول خالص» (كه به عبارت ديگر همان مازاد توليد است) سبب شد كه طبيعت گران بدعت ديگري را در اقتصاد سياسي گذارند و آن، تقسيم اجتماع به دو گروه كارگران مولد و كارگران غيرمولد است. كارگر مولد كسي بود كه مي توانست علاوه بر مايحتاج، يا در هر حال درآمد خود، مازادي قابل لمس توليد كند. در نتيجه كارگر غيرمولد كارگري بود كه توليدش مساوي با درآمد وي بود و مازد توليد در فعاليت خود بوجود نمي آورد. و چون از نظر اينان فقط كشاورزي قادر به ايجاد مازاد توليد بود، بنابراين كشاورزان، طبقه مولد و شهريان، طبقه غيرمولد اجتماع را تشكيل مي دادند. اسميت مفهوم كارگر مولد و غيرمولد را از طبيعت گران گرفت. ولي تقسيم بندي خود او از اينان پخته تر است. علاوه بر آن در بررسي مستقيم خود از آراء طبيعت گران - زيرعنوان «نظامهاي كشاورزي»- وي از اينكه اين اقتصاددانان، صنعتگران را غيرمولد مي خوانند انتقاد مي كند و اين نظر را مردود مي داند.
يكي از شاهدان ميراث طبيعت گري جدول اقتصادي كنه است. اين جدول پيشتاز نحوه اي تجزيه و تحليل اقتصادي امروزي است كه رابطه كمي بخشها، يا صنايع گوناگون، اقتصاد ملي را نشان مي دهد و درجه وابستگي بخشي با بخش ديگر، يا صنعتي با صنعت ديگر را آشكار مي سازد.
جدول كنه، البته جدول ساده اي بود كه اقتصاد را به دو بخش روستايي و شهري، و اجتماع را به سه طبقه؛ مالك، رعيت و شهرنشينان تقسيم مي كرد. به مثال زير توجه كنيد:
دریافتها، پرداختها |
رعایا |
مالکان |
شهریان (صنعتگران) |
جمع |
رعایا |
4000(مایحتاج و بذر) |
4000(بهره مالکانه مالیات) |
2000(مصرف کالاهای شهری) |
10000 |
مالکان |
2000 (مواد غذایی) |
- |
2000(مصرف کالاهای شهری) |
4000 |
شهریان(صنعتگران) |
4000(مواد غذایی و خام) |
- |
- |
4000 |
جمع |
10000 |
4000 |
4000 |
|
اين تقسيم بندي اجتماعي و اقتصادي و نشان دادن رابطه بخشها و طبقات گوناگون، خود كاري مهم بود كه دست كم در تجزيه و تحليلهاي بعدي ماركس بكار گرفته شد؛ و همين تجزيه و تحليلهاي بعدي نيز مبناي بررسيهاي داده - ستانده امروزي را تشكيل مي دهد. اما آن چه بويژه در آن روز تأثير فوري گذاشت اين بود كه اگر اقتصاد ملي به اين شكل قابل تجزيه باشد، پيداست كه دخالت زياد در اقتصاد و وضع مقررات و مالياتهاي گوناگون، از آن قبيل كه از زمان كلبر چون طنابي بويژه بر گردن فعاليتهاي صنعتي و شهري پيچيده بود، بي حاصل بنظر مي رسد: تنها مازاد اقتصادي در كشاورزي توليد مي شود، و فقط از اين مازاد است كه مي توان ماليات گرفت، جايي كه مازادي توليد نمي كند، چيزي اضافه ندارد كه به ماليات بپردازد! اين، بنظر طبيعت گران، حكم طبيعت بود كه نشان مي داد هر نوع دخالتي، جز وضع ماليات ارضي، هيچ وقت درآمد دولت را بيشتر از آن كه از اين طريق ممكن است نمي كند. بنابراين، طبيعت گران بانگ برداشتند كه: رهايش كنيد و به حال خودش بگذاريد. اين همان شعار معروف است كه در قرن نوزدهم ايدئولوژي اقتصادي انگلستان را بوجود مي آورد، بي جهت نيست كه با آنكه اسميت با تعريف طبيعت گران از كارگر مولد و كارگر غير مولد موافق نيست، در ثروت ملل از آنان قدرداني مي كند و آنان را مشعلداران آزادي قلمداد مي سازد.
پي بردن به اين که دو نفر در مكالماتشان تا چه اندازه بر هم تأثير گذاشتند، و كداميك در مسئله خاصي مديون ديگري است، تقريباً محال است. مثلاً تجزيه و تحليل اسميت از پس انداز و گردآوري سرمايه به تجزيه و تحليل تورگو خيلي شباهت دارد، اما بعيد نيست كه تورگو در مكالماتش، در همين زمين از اسميت چيزي آموخته باشد. باري ما اين مسئله بخصوص را از نظر ديگري در بررسي خود از ثروت ملل دوباره عنوان خواهيم كرد.
تاريخ انديشه هاي اقتصادي در قرن هيجدهم به آنچه ما در اين مختصر آورده ايم محدود نيست. ليكن انديشه هايي كه بيش از همه بر اسميت تأثير گذاشته اند همين هاست، و نويسندگان ديگر، حتي اگر اسميت آثارشان را خوانده باشد، آنقدر پيشرفته و مبتكر نبودند كه چيزي بر معلومات او اضافه كنند. از اين جمله، اقتصاددان انگليسي (در اصل، اسكاتلندي)، سرجيمز استوارت است كه كتابش - اصول اقتصاد سياسي- فقط ده سال پيش از ثروت ملل انتشار يافت. اما رد پاي تجارتگري هنوز در اين كتاب ديده مي شود. جالب اين كه گويا نخستين بار بود كه اصطلاح «اقتصاد سياسي» (3)، به منزله علمي مجزا، در عنوان كتابي در اين زمينه در زبان انگليسي، بكار مي رفت.
پينوشتها:
1) F.Quensay
2) produit net
(3) اصطلاح اقتصاد سياسي را نخستين بار در زبان فرانسه آنتوان دومون كرتين (Antoin de Montchretien) در اثر خود به نام «رساله اقتصاد سياسي» (1615) به كار برد. رواج اين اصطلاح در زبانهاي ديگر و از جمله زبان انگليسي تحت تأثير او صورت گرفت-م.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}